قطع: رقعی
تعداد صفحات: ۵۶۵ صفحه
دنیل با ناراحتی گفت: «تو به خاطر اون پرونده مسخره تقریباً همهچی رو در مورد من میدونی. اما خیلی چیزا هست که من درباره تو نمیدونم.»
«من تقریباً بیشتر زندگیم رو واسهات تعریف کردم. زندگیم وقتی که عجیب نبود، به شدت کسلکننده بود.»
«یه چیز خجالتآور از وقتی که دبیرستانی بودی تعریف کن.»
«کل دوران دبیرستانم خجالتآور بود. یه گاگول به تماممعنا بودم.»
«چقدر جذاب!»
«جدی میگی؟ مامانم موهامو خودش کوتاه میکرد و مسخرهترین چتری دهه نود مال من بود.»
«خواهش میکنم بگو یه عکس از اون موقع داری!»
«عمراً. وقتی مادرم مرد، همه مدارک جرم رو سوزوندم.»
«اولین دوستپسرت کی بود؟»
الکس خندید. «راجر مارکوویتز. با اون رفتم جشن فارغالتحصیلی. پف آستین لباسم از همه بیشتر بود. و خب لازم نیست بگو که لباسم آبی برّاق بود. موقع رفتن، توی ماشین سعی کرد منو ببوسه اما اونقدر اضطراب داشت که روم بالا آورد. تمام زمان رقص رو توی دستشویی بودم و سعی میکردم لباسم رو تمیز کنم. همون شب باهاش به هم زدم. داستان عاشقانه اساطیری!»
شیمیدان – استفنی میر
کتاب آمه